شعر باران
شعر باران
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه شعر باران عاشقانه بهاری و عشق سهراب و شاملو و اخوان در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام تو را
در هرجا ببینم
در هر رنگ رنگین کمان
در هر ابری در آسمان
خیلی دلم برایت تنگ شده
در این هوای بارانی و عاشقانه
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
اشک و باران با هم از روی نگاهش میچکند
او سرش را میبرد پایین… خیابانِ شلوغ
عابران مانند باران در زمین گم میشوند
او فقط میماند و چندین خیابانِ شلوغ
او فقط میماند و دنیایی از دلواپسی
با غمی بر شانه اش سنگین… خیابانِ شلوغ
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
دوست داشتن نم نم باران ست
کم کم می آید و به درازا می کشد
بارانى دوستت دارم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
باران نم نم … لحظاتی برای قدم زدن ماست
برای احساس نم باران روی پوست مان، برای قدم زدن در کنار هم
برای خندیدن و صدای پای ما مثل بچه ها در زمین گل آلود …
برای بوسیدن و در آغوش کشیدن یکدیگر زیر شیرینی باران
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
باران را دوست دارم که به زندگی ما می بارد
عاشق احساساتی هستم که هر طوفان ایجاد می کند
تو و من برای هر طوفانی که با آن می آید زندگی می کنیم
اوه، عزیزم، باران می گوید که من دوباره و دوباره عاشقت هستم!
شعر باران عاشقانه
به یاد دارم …
آن روز بارانی را
دویدن در گل و لای باران
آب باران را
بوسه های عاشقانه و آغوش هم را
و لمس صورت های خیس یکدیگر
به یاد دارم …
رقصیدیم و عشق ورزیدیم
ریزش قطرات باران را تماشا کردیم
ما در این باران عاشق شدیم و شادی کردیم
ما در هر لحظه زندگی کردیم
و لذت بردیم … از باران گرم و رمانتیک
به یاد دارم …
عشق شورانگیزمان را
در آن هوای عاشقانه
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه سر به زیر و ساده بودی دختر باران
شبیه من تو هم افتاده بودی دختر باران
شلال گیسوانت را به دست باد میدادی
گمانم روستایی زاده بودی دختر باران
برایم مو به مو و خط به خط میگفتی از هر چیز
تو از اوج جنون افتاده بودی دختر باران
شبیه من که مغلوب نگاه آبیات گشتم
تو هم آیا به من دل داده بودی دختر باران!؟
نخواهی رفت از یادم تو و آن لهجه شرقی
سوار سر به زیر جاده بودی دختر باران
اسماعیل سلیمانی مقدم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
می خواهم این روز را با تو خوش بگذرانم
در آغوش تو و رقصیدن با تو
در میان باران …
اما نمی توانم چون هر دو از هم دوریم …
روز بارانی مبارک
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
باران گفت:
هرگز اشک هایم را ندیدی.
نمی دانست،
سویی به چشم نیست …
از کودکی گوشهایم را
به ناودانی می چسباندم،
تا صدایش را بشنوم.
(کاظم بهمنی)
- ۱ نظر
- ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۵۴